قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه، میان شاگردان قرعه کشی شود.
معلم گفت : هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند.
وقتی نام سعید درآمد، خود آقا معلم هم خوشحال شد.
چرا که سعید به تازگی یتیم شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود.
وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد؛
روی همه ی آنها نوشته شده بود: سعید …
“مهربانیهای صادقانه ی کودکی هایمان را از یاد نبریم…”
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ
ﻣﺴﺘﺤﻖ “ﺳﺘﺎﯾﺶ” ﺍﺳﺖ .
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺸﻨﺎﺱ . . ﻧﻪ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ؛
ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ .. ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ ! !
منبع : http://www.cloob.com
باز نشر : آکادمی یوگا مازندران
http://www.yogaacademy.ir/
داستانکتون بسیاربسیارزیبابود…منتظر داستانکهای بعدیتون هستیم.
ممنون بابت زحماتتون
سپاس از لطف شما، شاد باشید.