رقص هزارپا

رقص هزارپا

یک وقت هزارپایی بود که به خوبی می توانست با هزارتا پای خود برقصد. وقتی به رقص می پرداخت تمام جانوران جنگل از هر سو به گرد او جمع می شدند تا رقص او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت…

– خوب، لاک پشت حسود بوده است.

– از خود می پرسید چکار کند تا هزارپا دیگر به رقص نپردازد. کافی نبود که همه جا اعلام کند که رقص هزارپا را دوست ندارد. و از طرفی نمی توانست ادعا کند که بهتر از هزارپا می رقصد، چنین ادعایی خنده آور بود. بنابراین به طرح یک نقشه شیطانی پرداخت.

– خواهش می کنم زودتر بگو!

– یک نامه به هزارپا نوشت به این مضمون: آه، ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم ازشما بپرسم چگونه به این رقص می پردازید و چه روشی بکار می برید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ بی صبرانه در انتظار پاسخ شما هستم. با احترام تمام، لاک پشت.

– خوب بعد!

– هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟ به عقیده تو چه اتفاقی روی داد؟

– من گمان می کنم که هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.

– آری، ماجرا به همین ترتیب پایان یافت.
این مثال نشان می دهد که سخنان بیهوده دیگران که ازروی بدخواهی وحسادت بیان میشود می توانند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت وبلند پروازی ما شوند .

برگرفته ازکتاب دنیای سوفی/ یوستین گاردر

منبع : http://takbrand1.blogfa.com

باز نشر : آکادمی یوگا مازندران

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*