خانه » بایگانی برچسب : کلوچه

بایگانی برچسب : کلوچه

تهیه نان جوی رژیمی

در این مطلب طرز تهیه نان جوی رژیمی را به شما آموزش داده ایم. آن را تهیه کنید و لذت ببرید. مواد لازم برای نان جوی رژیمی : جوی پرک ۱/۲ و ۱ پیمانه روغن‌ زیتون ۱/۳ پیمانه آب گرم ۲ پیمانه  پودر مایه‌ خمیر ۲۵ گرم آرد گندم ۴ پیمانه عسل ۱ قاشق سوپخوری گردوی خرد شده ۱۰۰ گرم مغز تخمه آفتابگردان ۱/۲ پیمانه مغز تخمه‌ کدو ۱/۲ پیمانه نمک نوک قاشق چایخوری طرز تهیه نان جوی رژیمی : در یک کاسه بزرگ آرد گندم، گردو و نمک را با هم مخلوط ‌کنید و در کاسه‌ای دیگر آب گرم را با پودر مایه ‌خمیر مخلوط‌ کنید و کنار بگذارید. حالا مخلوط مایه ‌خمیر را با روغن‌ زیتون و عسل مخلوط کرده، آرد را اضافه کنید و با کمک دست مواد را با هم مخلوط‌ کنید. در این مرحله جو، به مواد اضافه کنید و به مخلوط کردن ادامه دهید تا خمیر نان حاصل شود. ظرف را با کیسه نایلونی و حوله بپوشانید و حدود یک ساعت تا یک ساعت و نیم به آن استراحت دهید تا حجم خمیر دو برابر شود. مقداری از خمیر را بردارید و آن را گرد کنید. کمی آن را فشار دهید تا شبیه کلوچه ... ادامه مطلب »

یک بسته کلوچه

خانم جوانی در سالن فرودگاه منتظر نوبت پروازش بود.از آن جایی که باید ساعات بسیاری را در انتظار می ماند، کتابی خرید. البته بسته‌ای کلوچه هم با خود آورده بود.او روی صندلی دسته‌داری در قسمت ویژه فرودگاه نشست تا در آرامش استراحت و مطالعه کند.در کنار او بسته‌ای کلوچه بود، مردی نیز نشسته بود که مجله‌اش را باز کرد و مشغول خواندن شد.وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت.در این هنگام احساس خشمی به او دست داد، اما هیچ چیز نگفت. فقط با خود فکر کرد: “عجب رویی داره! اگر امروز از روی دنده چپ بلند شده بودم چنان نشانش می دادم که دیگه همچین جراتی به خودش نده!”هر بار که او کلوچه‌ای بر می داشت مرد نیز با کلوچه‌ای دیگر از خود پذیرایی می‌کرد. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما نمی خواست از خود واکنشی نشان دهد.وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”سپس، مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نیمه آن را به او داد.“بله؟! دیگه خیلی رویش را زیاد کرده بود.”تحمل او هم به سر آمده بود.بنابراین، کیف و کتابش را برداشت و به سمت سالن رفت.وقتی که در ... ادامه مطلب »

بسته کلوچه

زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد . در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود. وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟” مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!… زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت. وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده . تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود. مرد بدون اینکه خشمگین یا عصبانی شود بسته کلوچه‌اش را با او تقسیم کرده بود!   منبع : داستانک باز ... ادامه مطلب »