خانه » بایگانی برچسب : پند

بایگانی برچسب : پند

حکایتی از لقمان

روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی! و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است. و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری آن گاه بهترین خانه های جهان مال توست منبع : داستانک باز نشر : آکادمی یوگا مازندران   ادامه مطلب »

خودخواهی بیماری است

  روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است. سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد. آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار ... ادامه مطلب »

حکایت ایراد پیرزن به مناره مسجد و تدبیر معمار

روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ می ساختند. (گویا مسجد شیخ لطف الله در میدان نقش جهان اصفهان بوده است) اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند. پیرزنی از آنجا رد می شد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟! مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت. کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند؟ معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم!   منبع : داستان های کوتاه پند آموز باز نشر : آکادمی یوگا مازندران ادامه مطلب »

سنگ تراش

   روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌کرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد می‌شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت‌ها فکر می‌کرد که از همه قدرتمندتر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام می‌گذارند. حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی‌تر می‌شدم!در همان لحظه، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم می‌کردند. احساس کرد که نور خورشید او را می‌آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است.او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمامی نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلو تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از ... ادامه مطلب »

آلفرد آدلر(روان شناس مشهور اتریشى ) به بیماران اندوهگین خود چه مى گفت ؟

آلفرد آدلر(روان شناس مشهور اتریشى ) به بیماران اندوهگین خود مى گفت: اگر از این نسخه پیروى کنید ظرف ١۴ روز معالجه خواهید شد. هر روز فکر کنید چطور مى توانید یک نفر دیگر را خوشحال کنید. زیرا اندیشه خوشحال کردن دیگران ما را از تفکر درباره خودمون باز مى دارد و بزرگترین عامل نگرانى ترس و اندوه اندیشیدن درباره خود است. شادمانى انسان و شادمانى دیگران به یکدیگر بستگى دارد ارسطو به این نوع برخورد “خودخواهى روشنگرانه” مى گوید. تنها چیزى که مى شود از یک إنسان توقع داشت و بهترین تحسینى که مى شود از یک انسان کرد این است که او همنوعى خیرخواه باشد، بتواند با دیگران دوستى برقرار کند ودر عشق و ازدواج شریکى حقیقى باشد. لازم نیست مصلح اجتماعى باشید که بتوانید دنیاى بهترى بسازید، بلکه همینکه دنیاى خصوصى خودتان را بهتر کنید خدمت بزرگى کرده اید….. . برگرفته از کتاب “طبیعت انسان” نوشته؛ آلفرد آدلر باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »