?چند نفر از پلی عبور می کردند که ناگهان دو نفر به داخل رودخانه خروشان افتادند… ?همه در کنار رودخانه جمع شدند تا شاید بتوانند به آنها کمک کنند… ولی وقتی دیدند شدت آب آنقدر زیاده که نمی شه براشون کاری کرد، به آن دو نفر گفتند که امکان نجاتتون وجود نداره! و شما به زودی خواهید مرد !!! ?در ابتدا آن دو مرد این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از آب بیرون بیایند اما همه دائما به آنها می گفتند که تلاش تون بی فایده هست و شما خواهید مرد !!! ?پس از مدتی یکی از دو نفر دست از تلاش برداشت و جریان آب او را با خود برد. اما شخص دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از آب تلاش می کرد…. ?بیرونی ها همچنان فریاد می زدند که تلاشت بی فایده هست … اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالاخره از رودخانه خروشان خارج شد . وقتی که از آب بیرون آمد، معلوم شد که آن مرد ناشنواست. ?در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران او را تشویق می کنند! ناشنوا باش وقتی همه از محال بودن آرزوهایت حرف می زنند باز ... ادامه مطلب »
چشمه
در باغی چشمهایبود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنهای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه میکرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت میبرد که تند تند خشتها را میکند و در آب میافکند. آب فریاد زد: های، چرا خشت میزنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایدهای میبری؟… تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده میکند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل میآورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب میرسید . فایده دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر میشوم، دیوار کوتاهتر میشود. خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر میشود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر میشوی. هر که تشنهتر باشد ... ادامه مطلب »