خانه » بایگانی برچسب : داستان آموزشی

بایگانی برچسب : داستان آموزشی

نقاش خوش فکر

پادشاهی بود که از یک چشم و یک پا محروم بود.روزی پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند نقاشی زیبایی بکشند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟! سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد.او پادشاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده! آیا ما می توانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؟ندیدن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنها می تواند حال ما را خوب و روان مان را آرام کند. این نوع نگرش، مهارتی آموختنی است و با تمرین، در ذهن ما نهادینه می شود. منبع: بیتوته باز نشر : آکادمی یوگا مازندران ادامه مطلب »

کوچه – احمد شاملو

مردی خری دید که در گل گیر کرده بود و صاحب خر از بیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای کنده شد. فریادازصاحب خر برخاست که «تاوان بده»!.. مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانه‌ای انداخت. زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود و چیزی می‌شست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد. صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه‌ای فرود آمد که در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان که بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!.. مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ کوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت . تکه چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!.. مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را به خانۀ قاضی ... ادامه مطلب »

پیرمردی که فکر می کرد گوش همسرش سنگین شده

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است، به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد، این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: « ابتدا در فاصله چهار متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله سه متری تکرار کن. بعد در فاصله دو متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.» آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود چهار متر است، بگذار امتحان کنم. سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:  « عزیزم ، شام چی داریم؟ » جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه ... ادامه مطلب »

چشمان خودت کو ؟

یکی از شاگردان شیوانا جوانی ساده و صادق بود که نسبت به همه اهل مدرسه خوشبین بود و سفره دل خود را نزد همه باز می کرد و هیچ کس را بد نمی دانست.همه شاگردان هم او را دوست داشتند و با او بیشتر از بقیه صمیمی بودند.روزی شیوانا دید که این شاگرد جوان و ساده با پسر دهخدا وچند نفر دیگر از جوانهای شرور دهکده در بازار دهکده هم صحبت است.شیوانا او را صدا زد و گفت :وقتی با این افراد صحبت می کنی مواظب چشمهایت باش ! شاگرد ساده دل مات و مبهوت به چهره شیوانا خیره شد و با حیرت گفت : من چشمهایم سر جایش هستند و اصلا به کسی اجازه نمی دهم به آنها آسیب برساند. شما خاطرتان جمع باشد. سپس دوباره به جمع دوستان جدید اما شرور خود پیوست. یک هفته بعد شیوانا در حیاط مدرسه نشسته بود که ناگهان متوجه شد از داخل سالن کلاس سرو صدای بلندی برخاسته است. به آنجا رفت و با تعجب دید که شاگردان مدرسه گرد دوست ساده و قدیمی خود را گرفته و به اواعتراض می کنند که چرا در مورد آنها نزد بقیه بدگویی و غیبت می کند و صفات دروغ و ناشایست را به دوستان ... ادامه مطلب »

تغییر دنیا

بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!!! برای ایجاد تغییر در محیط، باید ابتدا محدوده تحت نفوذ خود را شناسایی کرده و سپس برای ایجاد تغییر در آن محدوده، برنامه ریزی و اقدام نمود. منبع : http://dastanak.com/1391/11/14/post-470/ باز نشر : آکادمی یوگا مازندران http://www.yogaacademy.ir/ ادامه مطلب »