چندی پیش در بوستون بودم. نیمه شب پس از یک سمینار تصمیم گرفتم در خیابان های شهر قدم بزنم. مردی را دیدم که بی هدف و سرگردان به هر طرف می رفت. سرانجام سر راهم را گرفت. قیافه اش نشان می داد که هفته ها در کنار خیابان خوابیده و ماه ها سر و روی خود را اصلاح نکرده است.
به من نزدیک شد و گفت «آقا ممکن است خواهش کنم ربع دلار به من قرض بدهید؟»
گفتم: «همین! فقط ربع دلار».
گفت «بله. فقط ربع دلار».
توی جیبم یک سکه ربع دلاری پیدا کردم و به او دادم و گفتم «زندگی هرچه بخواهی همان را به تو می دهد.»
مردک نگاهی از روی بهت به من کرد و دور شد.
همان طور که از پشت سر نگاهش می کردم به این فکر کردم که بین افراد شکست خورده و موفق چه فرقی است؟ این شخص با من چه تفاوتی دارد؟ چطور است که من می توانم هر موقع و هرجا تقریبا هر کاری را که دلم بخواهد، انجام بدهم اما او که تقریبا شصت سال از عمرش گذشته است در خیابان ها زندگی می کند و شخصیت خود را به خاطر ربع دلار کوچک می نماید؟
آیا خداوند از آسمان فرود آمده و گفته است «رابینز تو آدم خوبی هستی تو باید به رویاها و آرزوهایت برسی؟»
گمان نمی کنم، اینطور باشد. آیا کسی امکانات و منابع خاصی را در اختیار من گذاشته است؟ باز هم خیال نمی کنم. روزگاری وضع من هم خیلی بهتر از او نبود. فقط مشروب نمی خوردم و کنار خیابان نمی خوابیدم. زندگی همان چیزی را به ما می دهد که بخواهیم.
«اگر ربع دلار بخواهید ربع دلار گیرتان می آید، اگر هم در پی شادمانی و موقعیت باشید به آن می رسید.»
«آنتونی رابینز»
خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد، مگر آنکه خود دست به تغییر درونی خود زنند.
«رعد – ۱۱»
منبع: کتاب شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید ۱ – نشر بهار سبز – مولف مسعود لعلی
باز نشر : آکادمی یوگا مازندران
http://www.yogaacademy.ir/